داستان پادشاهان ایرانی شبیه به افسانههایی واقعی است که برگههای تاریخ کشور ما را تشکیل میدهد. اکثر ما ایرانیها با پادشاهان بزرگ آشناییم یا حداقل نامشان را شنیدهایم. مثلاً میدانیم کریم خان زند، وکیل الرعایا لقب داشت یا داستانهایی درباره سفر ناصرالدین شاه به فرنگ شنیدهایم. اما کمتر شده که بخوانیم داستان زندگی این پادشاهان بزرگ، کجا و چطور به پایان رسید. این مقاله فرصتی است که به پایان داستان پادشاهانی که مقبره آنها در تهران است، بپردازیم.
لطفعلی خان زند
لطفعلی خان آخرین پادشاه سلسله زندیه بود. او بعد از فتح پایتخت توسط سربازان آقا محمد خان، به بم گریخت. پادشاه بم جزو متحدان قدیمی خاندان زند محسوب میشد. البته این متحد قدیمی در نفسهای آخر سلسله زندیه، چندان به تعهداتش پایبند نبود. او شاه جوان زند را برای چند روز در اقامتگاههای نزدیک دروازه به بم به انتظار گذاشت. در آن زمان، همراهان شاه متوجه قصد شوم حاکم بم شدند و فرار کردند.
لطفعلی خان زند بخاطر اعتماد بیش از حد به پادشاه بم در همان اقامتگاه باقی ماند. پادشاه بم بعد از چند روز دستور داد تا لطفعلی خان را دستگیر کنند و او را به آقا محمد خان تحویل دهند. لطفعلی خان با آگاه شدن از این خبر، قصد فرار کرد، اما دیگر دیر شده بود. سربازان بم، بعد از درگیری طولانی با پادشاه جنگاور سلسله زند، توانستند او را دستگیر کنند.
آقا محمد خان بعد از شنیدن دستگیری لطفعلی خان، با لشکری عظیم برای تحویل گرفتن او راهی بم شد. او بعد از اسیر کردن پادشاه زند، چشمانش را نابینا کرد و بعد از عبور از شیراز، اصفهان، کاشان و یزد به تهران برد. دوران اسارت و شکنجه لطفعلی خان، چندان طولانی نبود. آقا محمد خان بعد از مدتی، از ترس محبوبیت شاه جوان زند بین مردمان منطقه فارس، او را به قتل رساند. پادشاه ۲۶ ساله زند در امامزاده زید تهران دفن شد، اما گروهی از افراد میگویند بعد از چند سال، استخوانهای مرد جوان را به عتبات عالیات منتقل کردند. در حال حاضر در امامزاده زید بازار تهران، سنگ یادبودی به نام لطفعلی خان زند وجود دارد و این تنها مقبره آخرین فرزند سلسله زندیه است.
آقا محمد خان قاجار
آقا محمد خان قاجار یکی از وحشیترین و عجیبترین پادشاهان ایران بوده است. البته دوران کودکی او که در حکومت افشار سپری شد، در این آشفتگیهای روانی اثرات بسیاری داشته است.
او بعد از به دست گرفتن حکومت ایران، باز هم راضی نشد. طمع او را به سمت گرجستان هم کشاند تا با لشکرکشی به قفقاز، شوشا را فتح کند. این سفر مرگ او بود، اما در هیچ جنگی کشته نشد! داستان مرگ آقا محمد خان از آنجایی شروع شد که ملازمان برای او یک خربزه آوردند که از قضا میوه محبوب او بود. او نیمی از این خربزه را خورد و نیم دیگر را باقی گذاشت تا شب هنگام، وقتی از جنگ برگشت، نوش جان کند.
احتمالا تصور میکنید که خربزه مسموم بود و باعث مرگ او شد، اما داستان اینطور هم به پایان نمیرسد! بعد از رفتن آقا محمد خان، دو نگهبان به سراغ خربزه محبوب شاه رفتند و نیمه باقی مانده را خوردند. شب که پادشاه برگشت و خربزه محبوبش را ندید، بسیار خشمگین شد. وقتی فهمید دو نگهبان بخت برگشته آن را خوردهاند، آتش خشمش زبانه کشید و دستور داد صبح فردا، آن دو را به قتل برسانند.
از آنجایی که آقا محمد خان از آن آدمهایی بود که مرغش یک پا دارد، نگهبانها میدانستند صبح فردا عجلشان سر میرسد. بنابراین تصمیم گرفتند پادشاه قاجار را به قتل برسانند و جان خودشان را نجات دهند. اینگونه بود که پادشاه خونخوار ایران در ۶۳ سالگی توسط دو نفر از خدمهاش کشته شد.
او ابتدا در قلعه شوشا دفن شد، اما بعد از چند سال، فتحعلی شاه، دستور داد بقایای جسد را به تهران بیاورند و در حرم شاه عبدالعظیم به خاک بسپارند.
ناصرالدین شاه قاجار
ناصرالدین شاه به دست یک رعیت کشته شد؛ آن هم زمانی که در حال جشن گرفتن پنجاهمین سال حکومتش در حرم شاه عبدالعظیم بود. میرزا رضا کرمانی به واسطه ستمهایی که خود و مرشدش، سید جمالالدین اسد آبادی، از حکومت قاجار کشیده بودند، شعله انتقام از پادشاه را در سینه روشن نگه داشته بود.
میرزا رضا در تهران تحت تعقیب بود. مظفرالدین شاه دستور دستگیری میرزا رضا را صادر کرده بود، اما قصد اعدامش را نداشت. میرزا رضا توانست به صورت ناشناس وارد تهران شود و تا رسیدن فرصت مناسب برای به ثمر نشاندن هدف شومش، بدون شناخته شدن توسط سربازهای حکومتی در شهر بماند.
در نهایت شب قبل جشن وارد حرم شاه عبدالعظیم حسنی شد و روز بعد، هنگام خروج شاه از حرم و در میان غوغای جمعیت، او را به ضرب گلوله کشت. البته خودش هم شانس فرار پیدا نکرد و توسط سربازان دستگیر شد. او در زندان ماند تا در نهایت مظفرالدین شاه دستور اعدامش را صادر کرد. ناصرالدین شاه هم در کنار همسر محبوبش، جیران، در حرم شاه عبدالعظیم حسنی به خاک سپرده شد.
مظفرالدین شاه قاجار
مظفرالدین شاه، قربانی یک بیماری موروثی بود. این پادشاه قاجار هم مانند اجدادش به نارسایی کلیه مبتلا بود و سموم بدنش به درستی دفع نمیشد. با افزایش سن، بیماری او بیش از پیش عود کرد.
اولین ریسک مرگ او، بعد از امضای فرمان مشروطه اتفاق افتاد. او بعد از امضای فرمان سکته کرد، اما جان سالم به در برد و توانست در مراسم افتتاحیه مجلس حضور پیدا کند. البته در این مراسم احوال خوبی نداشت؛ در طول مراسم فقط روی صندلی نشسته بود و به سختی سخنرانی کرد.
با رسیدن به سن ۵۵ سالگی، بیماری پادشاه قاجار عود کرد و عفونت سراسر بدنش را گرفت. این بیماری به حدی عجیب و شدید بود که راویان نوشتهاند پادشاه به تنهایی در اتاقی میخوابید. بوی تعفن شاه اتاق را پر کرده بود و هیچکدام از خدمهها نمیتوانستند بیش از چند دقیقه در اتاق بمانند و بدن شاه را تمیز کنند. در نهایت او بعد از چند روز، در تنهایی در گذشت. مظفرالدین شاه در ابتدا در تکیه دولت تهران به خاک سپرده شد، اما بعدا مطابق با وصیت خودش، استخوانهایش را به قطعه پادشاهان عتبات عالیات منتقل کردند.
رضا شاه پهلوی
زوال رضا شاه بعد از تبعیدش به جزیره موریس در آفریقا شروع شد. او تاب دوری از وطن و گرمای هوای آفریقا را نداشت. بعد از مدتی به ژوهانسبورگ نقل مکان کرد، اما آنجا هم آزردگی غربت جسم و جانش را هدف قرار داد و در نهایت در سن ۶۸ سالگی، جان سپرد.
جنازه رضا شاه به مصر منتقل و مومیایی شد. بعد از ۶ سال، جسد مومیایی شده به ایران بازگشت و در مقبرهای که در کنار حرم شاه عبدالعظیم برایش ساخته بودند، به خاک سپرده شد. سنگ قبری شبیه به بارگاه ناپلئون بناپارت برای رضا شاه پهلوی ساختند. چند سال بعد، علیرضا پهلوی، فرزند دیگر رضاشاه، دار فانی را وداع گفت و او نیز در کنار پدرش به خاک سپرده شد. البته بعد از پایان حکومت خاندان پهلوی، صادق خلخالی، مقبره رضا شاه را تخریب کرد.
انقلابیون در محل مقبره تخریب شده یک حوزه علمیه بنا کردند. در سال ۱۳۹۷، زمانی که قرار بود سازههای بیشتری به حوزه اضافه شود، کارگران هنگام کندن به محفظهای بتنی رسیدند. بعد از تلاش بسیار و شکافتن این محفظه، جنازه مومیایی پیدا شد که منتصب به رضاشاه پهلوی بود. بعد از تحقیقات و اطمینان از تعلق مومیایی به بنیانگذار سلسله پهلوی، دوباره در جایی نامعلوم در نزدیکی حرم شاه عبدالعظیم به خاک سپرده شد.
ایرانی با تاریخ پر فراز و نشیب
افرادی که سرنوشت آنها را خواندیم، جزو بزرگترین پادشاهان تاریخ ایران بودهاند. آنها روزهایی را در اوج شکوه و قدرت سپری کردند، اما در نهایت نتوانستند از کام مرگ فرار کنند. از میان ۵ پادشاهی که در تهران دفن شدهاند، تنها مقبره یکی از آنها، ناصرالدین شاه، به صورت دقیق مشخص است و مابقی به بخشی از خاک ایران تبدیل شدهاند و داستانشان هم به کتابهای تاریخی پیوسته است.